
Chapter 1
سم زیر لبی غرید "از این بدتر نمیشد"
باکی کنار استیو روی صندلی کویینجت نشست و نفسشو صدا دار بیرون داد. حق با سم بود اونا به سختی تونسته بودن گروگانا رو نجات بدن. باکی و کلینت یه ساعت تمام توی تله افتاده بودن و نه راه پس داشتن نه راه پیش.
استیو زیر لبی گفت "حداقل اون امگاها رو از یه سرنوشت وحشتناک نجات دادیم"
سم پاهاش رو روی کف جت ضرب گرفت "آره ولی باکی تقریبا گیر افتاده بود"
استیو به سم چشم غره رفت. باکی روی این قضیه حساس بود و همونجوری که انتظارشو داشت باکی ساکت نموند.
"خفه شو ویلسون من و کلینت باهم گیر افتاده بودیم و من حتی یه خراشم بر نداشتم"
باکی ابرویی بالا انداخت و به مچ خونی سم اشاره کرد,
"هرچند که به نظر میاد بقیه اونقدرام قوی نبودن"
باکی سرشو کج کرد و به سم پوزخند زد,
"نکنه فکر کردی چون من یه امگام نمیتونم از پس خودم بر بیام ویلسون؟"
سم نگاه کوتاهی به باکی انداخت و تک خندهای کرد. گردنش کج شد و چشمای باکی به گردنش افتاد. جایی که قرار بود مارک میتش باشه، زخم شده بود و فورمون هاش آزاد شده بودن.
سر باکی به خاطر فرمون های سم گیج رفت. حس کرد زیر دلش گره خورد. ضربان قلبش بالا رفت وکف دستش شروع کرد به عرق کردن. حس کرد نیاز داره نفسهای عمیق بکشه اما بلافاصله متوجه اشتباهش شد تمام بدنش رو بوی تلخ و شیرین سم احاطه کرد.
ممکن بود به خاطر فعالیت زیاد باشه باکی به خودش گفت؛ اما بلافاصله متوجه شد, این هیت بود.
باکی نزدیک به یه قرن بود که هیت نشده بود, مغزش با سرعت زیادی داشت فکر میکرد اصلا متوجه نبود که فرمونهاش احتمالأ بوی ترس گرفتن.
سرشو با صدای نفس عمیق سم بالا آورد نگاه سم روش خیره بود, استیو سرفه کوتاهی کرد و آروم شونه باکی رو لمس کرد "باک این فرمونها... مطمئنی حالت خوبه؟"
باکی صدای ضربان قلب خودشو میشیند، سرش گیج میرفت و زیر دلش تیر میکشید. نمیخواست نفس بکشه بوی آلفای رو به روش حالش رو بدتر میکرد.
"داره وارد هیت میشه" صدای سم گرفته بود.
استیو با چشمای سوالی بهش نگاه کرد.
"این... این اولین باره" بدنش رو کشید و سرشو به دیواره جت تکیه داد.
استیو با نگرانی پرسید "چی؟"
'هایدرا جلوشونو میگرفت و تا چند سال بدنم نمیتونست تحملش کنه. توی واکاندا شروع شدن، ولی از شوری خواستم بهم قرص بده... از وقتی اومدم اینجا..."
نفسش برید و آروم از درد شکمش ناله کرد.
"از وقتی اومدم اینجا یادم رفت"
استیو زیرلبی ناسزا گفت "قراره بهت سخت بگذره مرد..."
"این اولین هیت توی هشتاد سال اخیره؟" صدای سم شوکه و کنجکاو بود. باکی هومی کشید "وقتی رسیدیم به برج حرف میزنیم"
باکی کلافه از بوی سم از جاش پاشد و هوفی کشید. با پشت دست به در اتاق کنترل ضربه زد "بارتون سریع باش"
و خودشو توی دستشویی جت قفل کرد تا بوی سم کمتر بهش برسه. بوی سم ملایم نبود، قوی و برنده شده بود. ترکیب بوی چرم، لیمو و جنگلای کاج بود. باکی حس میکرد سرش سبک شده.
•••••••••••••••
استیو چندتا بالش اضافی از کمد بیرون کشید و دور باکی چید، تا بتونه بینشون راحت بخوابه. اما باک متوجه هیچ چیز جز درد بین پاها و زیر شکمش نبود.
حس میکرد توی اسفنج یخ زده داره نفس میکشه. هوا پر از بوی فرمونهای سم بود.
استیو با لحن آروم و نگرانی گفت "سم وارد دوره راتش شده ما بردیمش طبقه بالا تا فرمونهاتون کمتر روی هم تاثیر بزاره"
باکی بالاخره با شنیدن اسم سم به دنیا برگشته آلفای قوی و عضلهای که بهش نیاز داشت. اون طبقه بالا داشت برای سوراخ شیرین و تنگ یه امگا درد میکشید. احتمالا دستای گرم و قویش رو دور خودش پیچیده بود و ناله میکرد.
باکی متوجه نشد کی شروع کرد به آه کشیدن به خاطر تصوراتش، اما صدای درو شنید و استیو رفته بود.
همین که استیو خارج شد شلوارش رو توی تن خودش پاره کرد و کنار انداخت باکسرش خیس شده بود و کام روی رونش چکیده بود. باکسرش رو هم در آورد.
هر تکون بدنش براش زجر آور بود حس میکرد پوستش آتیش گرفته به سختی خودش رو به کشویی که استیو و ناتاشا پر کرده بود بودن رسوند و بزرگترین دیلدویی که اونجا بود رو برداشت. نات مصنوعیش رو لمس کرد و بلند ناله کرد.
بین بالشها جای خودش رو راحت کرد و دکمه دیلدو رو فشار داد لرزشش توی دستش خیلی لذت بخش بود باکی نمیتونست برای کردن خودش صبر کنه و سوراخ خالیش رو پر کنه.
پاهاش رو مشتاقانه از هم باز کرد و ورودی خیسش رو با نوک اسباببازیش لمس کرد "فااااااک" سرش رو به عقب پرت کرد و همزمان کمی وارد خودش کرد سوراخش تند تند ضربان داشت و باز شدن دیوارههای سوراخش دیوونهش میکرد دیکش از لذت لرزید و پری کام ازش چکید ویبراتور رو عمیق تر داخل کرد اتیش زیر پوستش آروم شده بود ولی نه به اندازه کافی
هرچند که باکی خوب میدونست کی میتونه چیزی که بهش نیاز داره رو بده
"سممم" صداش پر از ا
لتماس بود چشماش رو بست و دستش رو دور دیک حساس و باد کردهش حلقه کرد بریده بریده نفس میکشید لمس کردن دیک سخت شدهش باعث میشد از لذت سرگیجه بگیره همزمان که دیلدو رو با تمام قدرتش داخل سوراخش میکوبید سم رو صدا میکرد "فاک سممم" "لطفا لطفااااا"
صدای خیسی که از سوراخش میومد و نات فیکی که کم کم داشت رشد میکرد باعث شد عقل از سرش بپره "فاک سم لطفاً آلفا لطفاً محکمتر از من استفاده کن بهت نیاز دارم فااااک"
نات فیک دیلدوش داشت بزرگ و بزرگ تر میشد، و شروع کرده بود به لمس دیواره های حساس باکی. با یه ضربه محکم و عمیق، نات کامل باز شد. باکی یادش نمیاومد هیچوقت اینقدر پر بوده باشه از بدنش موجی رد شد و محکم کام شد. از ته گلو ناله کرد پر شدن سوراخشو از کام حس میکرد بی اختیار برای کام آلفایی که نداشت التماس کرد.
"آلفا لطفاً لطفاً منو از کامت پر کن فااااک هرکاری برات میکنم کن پسر خوبی بودم مگه نه؟ الفااااا" باکی کمرش رو تکون داد تا الفاش به کردنش ادامه بده، اما متوجه شد آلفایی اونجا نیست.
گرمای بدنش فعلا خوابیده بود اما هنوز هم کافی نبود باکی هرچیزی که داشت رو میداد تا اون لحظه آلفای طبقه بالا رو توی خودش داشته باشه
نات فیک سر جاش برگشت و باکی با ناله اعتراض آمیزی از خودش بیرونش کشید. یه موج از کام گرم رو رون و تختش ریخت.
سر ویبراتور رو که هنوز هم میلرزید دور سوراخش کشید و از حساسیت شگفت انگیزش بلند ناله کرد.
صدای کوبیده شدن چیزی از طبقه بالا توجهش رو جلب کرد ویبراتور رو از بدنش دور کرد و با دقت گوش کرد کسی داشت سعی میکرد باهاش ارتباط برقرار کنه
"ســ... سم؟؟؟" باکی نفسش رو از هیجان حبس کرد و منتظر جواب موند "اگه آره دوبار ضربه بزن"
دو صدای کوتاه از سقف باعث شد باکی به خودش بلرزه "همهش رو شنیدی سم؟" باکی خودش رو عقب کشید تا روی بالش ها نیم خیز بشه "شنیدی که اسمتو ناله میکردم؟"
دو ضربه محکم به سقف خورد.
"فاک" باکی زیر لبی غرید. دستش رو روی رون های خیس از عرق و کامش کشید. یه انگشتش رو وارد خودش کرد و به دیواره های اسفنجی و خیسش مالید از لذت نفسش گیر کرد. موج جدیدی از هیت شروع شده بود.
"داشتی... داشتی خودتو لمس میکردی؟ با صداهای ناله من تصور میکردی اگه اونجا بودم باهام چیکار میکردی؟"
دو ضربه
"آههه فاک" باکی ناله کرد انگشتش رو عمیق تر وارد خودش کرد سرمای انگشتای فلزیش به سوراخ داغ و حساسش لذت اضافی میداد "شرط میبندم میکوبیدیم روی زمین دستامو بالای سرم نگه میداشتی، حتی صبر نمیکردی به تخت برسیم. دیک بزرگ و کلفتت رو داخلم میکوبیدی و با اون هیولای لعنتی دو نصفم میکردی"
•••••••••••••••
"باید چیکارشون کنیم؟"
"فقط باید از هم دور نگهشون داریم برای هرکدوم آب و غذا ببریم و صبر کنیم تا تموم شه"
"ولی من هنوزم فکر میکنم باید بزاریم همو بکنن"
"خفه شو کلینت"
•••••••••••••••
باکی یه انگشت دیگه اضافه کرد و از کش اومدن لذت بخش دیواره هاش فریاد کشید. صداهاش رو کنترل نمیکرد میخواست هرجور شده آلفای نیازمند رو راضی کنه.
دستش رو زیر تیشرت خیس از عرقش فرستاد و سینه های حساس و بزرگ شدهش رو چنگ زد, نیپلهاش سفت شده بودن و از همیشه حساس تر.
باکی کف دستش رو روی یکیشون گذاشت و دایره ای مالیدش. حساسیتش باور نکردنی بود. نفس گرفت و حرف زدنش رو ادامه داد "صورتتو بین رونام هل میدادی و کاممو بو میکردی. انگشتاتو رو توی دهنم فرو میکردی و میزاشتی برات ساکشون بزنم خوب خیسشون کنم. بهت نشون بدم اگه دیکت جاشون بود چقدر خوب بهش میرسیدم. وقتی راضی شدی ازم زبونت رو دور ورودیم میکشیدی و داخل میکردی. توی سوراخ خیسم ناله میکردی و از حسش روی صورت خوشگلت میومدم"
باکی صدای ناله های سم رو میشیند امگای درونش از راضی کردن آلفا خوشحال بود "فاک و بعد... بعد دستای قویت رو از دهنم بیرون میکشیدی روی پوسیم... فاک نه پوسی نیست... آهههه روی سوراخم میکشیدی و بهش سیلی میزدی صداش باعث میشد ناله کنی و من از درد جیغ میکشیدم"
نفس نفس زدن های باکی با صدای ناله هاش قاطی شده بود نیپلش رو بین انگشتاش چرخوند و جیغ کشید
"فاک سم من دارم میام، آلفا تو نزدیکی؟"
دو ضربه محکم
"فاک آره خوبه" باکی اصلأ حواسش به صداهایی که بی شرمانه میساخت نبود "آه آره سمممم" با جیغ کوتاهی کامش رو روی انگشتاش پاشید صدای ناله های بریده بریده سم رو میشیند "آلفا لطفاً... من بهت احتیاج دارم" امگای درونش میدونست اون آلفا هرکاری میکنه تا ازش محافظت کنه.
•••••••••••••••
"میدونستم همتون ازم متنفرید"
"باک! اینو نگو برای سلامتی خودته"
"نه شما همتون ازم متنفرید من به آلفام نیاز دارم و شما نمیزارید بهش برسم"
"باک ممکنه اتفاقی بیوفته که نمیخوای"
"استیو خودت میدونی به خاطر سرم نمیتونم باردار شم"
استیو آهی کشید و میکروفون اتاق باکی رو خاموش کرد.
"بزارید سم بره پیشش"