sambucky (I'm awful at choosing title read tags)

Marvel Cinematic Universe
M/M
G
sambucky (I'm awful at choosing title read tags)
All Chapters

Chapter 2

باکی پرسید "کی اونجاست؟" هرچند جواب سوالشو میدونست، سم. میتونست بوش رو از پشت در احساس کنه. باعث میشد قلبش تندتر بزنه.
"منم امگا" صدای گرفتهش به تنهایی کافی بود تا موج جدیدی از هیت رو برای باکی شروع کنه. "لطفاً بزار بیام داخل" باکی لبشو گاز گرفت،  هیجان بدنشو به لرزه انداخت.
"فرایدی درو باز کن" در تقریباً بلافاصله از هم باز شد و آلفایی که بدن و روحش براش التماس میکردن بلاخره اونجا بود. و فاک خیلی خوب به نظر میرسید.
دکمه های پیرهنش باز مونده بودن. شونه های پهن و سینه ها محکمش باعث میشدن سر باکی سبک بشه. مردمک چشمای سم بزرگ شده بودن دسته در رو انقدر محکم گرفته بود که باکی مطمئن بود الانه که بشکنه. قفسه سینهش با نفس های سنگینش بالا و پایین میشد. موج جدیدی از فرمونهاش دور باکی رو گرفتن و دهن باکی بزاق ترشح کرد.
بوی چرم و بوی معتاد کننده کاج به خاطر حضور امگا شدیدتر شده بودن و اگه این برای اغوا کردن باکی کافی نبود برآمدگی بزرگ جلوی شلوارش قطعاً کافی بود.

"سم..." باکی صدای خودش رو نشناخت. کمرش رو عقب کشید تا به دیوارهی تخت تکیه بده. دستش رو سمت سم دراز کرد و سم با عجله سمتش اومد در رو پشت سرش محکم به هم کوبید و روی تخت نشست نفس نفس زدن هاش شدیدتر شده بودن.
برای یه لحظه هر دوتاشون بی حرکت بودن. باکی نمیتونست باور کنه آلفای روبهروش میخواد کمکش کنه، که قراره لمسش کنه. باکی فکر کرد یعنی ممکنه سم ناتش رو بهش بده؟ با فکر بهش نزدیک بود ناله کنه.
"بهم بگو برم و میرم" سم با آخرین توانی که براش مونده بود سعی کرد منطقی حرف بزنه.
"بمون لطفاً..." باکی خواهش کرد. "آلفا لطفاً"
صدا کردن سم با اون لقب کارشو کرد. سم کمر باکی رو گرفت و سمت خودش کشید. لبهاش رو محکم رو لبهای باکی فشار داد. باکی از ته گلو نالید روی پاهای سم نشست و دستاش رو دور گردن سم حلقه کرد. سم برای بیشتر لمس کردن باکی وحشیانه میبوسیدش. چونه باکی رو بین انگشتاش گرفته بود و لبهاشو گاز میگرفت. توی دهنش میکشید و بهشون زبون میکشید. باکی هیچوقت از یه بوسه اینقدر هورنی نشده بود. میتونست کام گرم و تازه ای که از ورودیش بیرون میومد رو حس کنه. توی دهن سم آروم ناله کرد و همین کافی بود تا سم از فرصت استفاده کنه. پشت گردن باکی رو گرفت و زبونش وارد دهن باکی کرد تا هرگوشهش رو مزه کنه. سم جوری باهاش رفتار میکرد انگار بدنش متعلق به اونه و بالاخره اومده که پسش بگیره. روی تک تک سلول های باکی تسلط داشت سم از ته گلوش ناله کرد و باکی حس کرد همین الانه که کام بشه. اگه فقط یکم فشار به سوراخش- کمرش ناخودآگاه شروع کرد به تکون خوردن رو پای سم. گرمای رونای قوی و درشت سم و حساسیتی که شلوارش ایجاد میکرد اینقدر لذت بخش بود که باعث میشد باکی کمرشو تندتر تکون بده.
سم دوباره نالید یکی از دستاش رو روث کمر باکی گذاشت تا به حرکت هاش کنترل بیشتری داشته باشه دستش هم مثل بقیه بدنش گرم بود.
باکی حس کرد بدنش از اکسیژن خالی شده. وقتی سم ازش جدا شد تا نفس بگیره سرشو عقب هل داد و خودشو بیشتر به رون سم فشار داد و بلند ناله کرد. سم دوتا دستشو رو روی کمر باکی گذاشت و کمکش کرد تا سریع تر روی رونش سواری کنه.
امگای شیرینی که نمیتونست خودشو در مقابلش کنترل کنه... سم داشت از بوهایی که باکی ترشح میکرد دیوونه میشد. سرشو توی گردن باکی فرو برد و زبونش رو روی غده فرمون هاش کشید. باکی آروم جیغ کشید کمرش رو بالا برد و محکم به سم کوبید. ناله هاش یک لحظه هم بند نمیاومدن سم کمی پایین تر از غده فرمون هاش رو مارک کرد زانوش رو خم کرد تا به باکی لذت بیشتری بده چند ثانیه بعد از شلوار و پیرهنش میچکید باکی نفس نفس میزد و دستاشو دور سم جوری محکم حلقه کرده بود انگار زندگیش بهش وصله سم کمر باکی رو نوازش کرد و گذاشت تا از اوج پایین بیاد.

وقتی نفس های باکی آروم تر شدن سم روش خیمه زد بوسه های کوتاه روی لبای باکی زد موهاش که به هم ریخته بودن رو نوازش کردم و بهش لبخند زد "امگای شیرین من.... پسر خوب خیلی به الفات نیاز داشتی؟"

باکی بدون اینکه چشماش رو باز کنه آروم هومی کشید "آلفا... آلفای من... هممم خیلی خوبه" آلفای درون سم از کاری که با امگا کردن بود راضی بود باکی واضحا هنوز توی خلسه بعد از اورگاسمش بود دستاش رو روی شونه های سم کشید تا پیرهنش رو در بیاره و گرمای آلفا رو بیشتر حس کنه سم یه بار دیگه لبهای باکی رو بوسید و عقب کشید تا پیرهنش رو در بیاره بین پاهای باکی نشست و دکمه های پیرهنش رو دونه دونه باز کرد تا اینکه چشمش به سوراخ باکی افتاد و سر جاش خشکش زد.
تمام پایین تنه باکی از کام

برق میزد سم هیچوقت امگایی با این مقدار کام ندیده بود. بوهایی که بهش میرسیدن باعث میشدن دهنش بزاق ترشح کنه. باکی سالها بود که دوره هیتش رو عقب انداخته بود و شاید برا

ی همین بود که بدنش اینقدر هیجان زده بود. سم قرار بود کاری با باکی بکنه که هیچ آلفای دیگهای نتونه راضیش کنه. دیکش از فکر به کارهایی که میتونست باهاش بکنه پری کام ترشح کرد.
فرمونهای باکی بوی عسل و وانیل میدادن و سم حاضر بود جونشو بده تا فقط بتونه یکم از کام باکی رو مزه کنه.
دو طرف پیرهنش رو گرفت، توی تنش پارهش کرد و گوشهای انداختش. حتی یک لحظه هم نمیتونست چشماش رو از ورودی باکی برداره.
باکی کمرش رو آروم تکون داد و آروم نالید "آلفا لطفاً..." سم دستاش رو روی زانوهای خم شدهی باکی گذاشت و بع امگای زیرش نگاه کرد.
"ببین چقدر خودتو خیس کردی امگا" و همزمان دستاش رو کمی جلوتر روی رونای باکی برد. "قراره اینقدر بفاکت بدم که این سوراخ شیرین پر از کامت، خالی بشه. " نفس باکی توی  گلوش گیر کرد و ریز نالید.
سم دستاشو بیشتر جلو برد و رونای مرطوب باکی رو نوازش کرد. باکی زیر دستای سم لرزید با هر نفسی که میکشید سوراخش باز و بسته میشد و ازش قطره قطره کام میریخت. "فاک امگا اصلا میدونی داری باهام چیکار میکنی؟"
و قبل اینکه باکی بتونه جوابشو بده سم داشت از قسمت داخلی رونشو کامشو میخورد.
باکی حس کرد بهش برق وصل کردن و از جا پرید. یکی از گونه های سم به طرز خطرناکی نزدیک سوراخش بود. گرمای صورت سم دیوونه کننده بود. تصویر آلفا بین پاهاش اونقدر جذاب بود که باکی چشماشو بست و سعی کرد عقب بره.
"نه لطفاً آلفا خیلی... فاااااااااک خیلی خوبه نمیتونم زیادیه- سممم"
جوری که باکی اسمش رو ناله کرد باعث شد آلفای درون سم آزاد بشه. پاهای باکی رو روی شونههاش از هم باز کرد. دستشهاش رو روی کمر باکی گذاشت تا تکون نخوره و لبهاش رو تا چند سانتی سوراخ باکی برد. بوی فرمونهای باکی اینقدر قوی بود که سم حس کرد داره کام میشه.

سم یک لحظه هم تلف نکرد و لبهاشو رو ورودی باکی گذاشت دهنش پر شد از کام گرم و شیرین باکی. سم صورتشو بیشتر فشار داد و میک کوتاهی زد تا کام تازه از بدن باکی بکشه بیرون.
باکی زیر دستش میلرزید و سم رو صدا میزد و بدنش مدام موج جدیدی از کام ترشح میکرد و حسی به سم میگفت تا وقتی ناتش رو اون تو نکنه باکی سوراخ باکی قراره خودشو خیس و خیس تر کنه. سم بدون اینکه متوجه بشه داشت محکم تر باکی رو میخورد. باکی مدام وول میخورد به این نوع توجه عادت نداشت اگه اینقدر تکون میخورد نمیتونست لذت ببره. سم ازش جدا شد. از سوراخ تا دیک باکی رو زبون کشید. باکی بی حرکت موند و فقط ناله کرد.
چشمای باکی درشت شده بودن و لب هاش پف کرده بودن. سم از صدای آلفاش استفاده کرد "باکی روی لذت بردن تمرکز کن و بزار آلفات بهت برسه باشه؟" باکی لب پایینشو گاز گرفت و سرشو تکون داد و آروم لب زد "ممنون سمی"
"پسر خوب" سم بوسه ای روی شکم باکی گذاشت و آروم سر دیک باکی رو توی دهنش فرو برد. باکی فریاد کشید و بی اختیار خودشو توی دهن سم کوبید. سم فکش رو شل کرد و گذاشت باکی تا جایی که میخواد ازش استفاده کنه.
ی دستشو پایین تر فرستاد و دور سوراخ خیس باکی کشید. باکی ضربه محکم تری توی دهن سم زد و سعی کرد همزمان باسنش رو به انگشت سم فشار بده.
دیک باکی دهنش رو پر کردن بود و سم زبونش رو تا جایی که میتونست بهش میکشید تا رگ هاش رو حس کنه چشماشو باز کرد تا به صورت باکی نگاه کنه چشمای باکی روش بودن جوری نگاهش میکردن انگار ین معجزه باور نکردنیه.
سم دوتا انگشتشو بدون هیچ هشداری تا آخرین بند انگشت وارد باکی کرد و همزمان لپهاشو دور دیک باکی تنگ کرد. باکی ناله ای کرد که سم مطمئن بود تا روز مرگش میتونه با فکر بهش کام شه.
انگشتهاش رو بیرون آورد و این بار آرومتر واردش شد کم کم سرعت دستاش رو بالا برد و با ریتم سرش هماهنگ کرد با لرزش رونای باک و فشار دیوارههاش سم مطمئن بود باکی نزدیکه.
انگشت هاشو سه تا کرد و وارد باکی کرد دیک باکی رو اینقدر پایین فرستاد به ته گلوش بخوره. زبونش رو روی دیک باکی کشید تا رگهاش رو حس کنه وانگشتهای رو آروم خم کرد تا پروستات باکی رو دیدا کنه.  صدای پاره شدن ملحفه ها اومد و بتد تمام بدن باکی به لرزه افتاد کام باکی با شدت توی گلوی سم پاشیده شد سم محکم تر دیک باکی رو ساک زد. صدای ناله های باکی تبدیل به زجه و گریه شده بودن سوراخش آمادهی پر شدن بود و بدنش نمیتونست دیگه طاقت بیاره.
سم دیک باکی رو با صدا رها کرد و روش خیمه زد اشک از گوشه چشمای باکی میریخت و مردمکاش اینقدر گشاد شدت بودن که چشماش سیاه به نظر میرسیدن.

سم از شکم تا گردن باکی رو بوسید و آروم چونهش رو گاز گرفت تا به خودش بیاد باکی خودش رو بیشتر بهش نزدیک کرد سم گذاشت باکی سرشو توی گردنش قایم کنه بوی فرمونهای سم کمکش میکردن تا آماده نات شدن بشه

باکی آروم نالید "آلفا لطفا... لطفاً ناتتو بهم بده خواهش میکنم" سم دستاش رو روی سینه های بزرگ باکی کشید میخواست به اونام برسه میخواست ببینه اگه باکی میتونه فقط با لمس شدن نیپ

لاش کام بشه ولی امگای شیرینش همین الانشم مدت زیادی منتظر مونده بود.
کمی عقب رفت تا بقیه لباسهاش رو هم در بیاره همین که دور شد باکی رو شکمش چرخید و باسنش رو بالا داد آلفای درون سم از رضایت غرید "پسر خوب، خودشو تقدیم الفاش میکنه"
سم لباش زیرش رو هم در آورد و کناری انداخت. فکر نمیکرد هیچوقت دیکش رو اونقدر سفت دیده باشه اونقدر پری کامی که ریخته بود زیاد بود که شک کرد نکنه کام شده و خودش نفهمیده.
سم تمام تلاشش رو کرد تا با یه ضربه خودشو کامل وارد باکی نکنه ورودی باکی خیس و گرم بود دیواره های نرمش دیک سم رو محکم گرفته بودن. شونه های باکی رو گرفت و آروم واردش شد باکی نفس نفس میزد و ناله می کرد بدنش زیر دست سم آروم شد و بالاخره به چیزی که نیاز داشت رسید.

"همینه امگای من امگای خوب من بدنتو ریلکس کن" باکی با شنیدن تمجید الفاش هومی کشید و صورتشو توی بالش بیشتر فرو برد. سم روی کمر باکی خم شد و نزدیک غده فرمون هاش رو ریز بوسید کمرش رو خیلی آروم حرکت داد و وقتی نشونه ای از درد ندید به حرکت دادن کمرش ادامه داد.
از باکی جدا شد و دستاش رو روی پهلوهاش چفت کرد دیدن دیکش که توی سوراخ باکی فرو میرفت عقل از سرش پروند و هر تصمیمی که برای آروم پیش رفتن داشت فراموش کرد.
تا جایی که فقط سر دیکش داخل سوراخ باکی بود بیرون کشید و محکم داخل کوبید. و بدون اینکه صبر کنه تا هردو به ریتم جدید عادت کنن ضربه بعدی رو محکم تر زد. "آره آره فااااک لطفاً" و گردنش رو برای سم خم کرد.
سم میتونست باد کردن ناتش رو حس کنه. و سم مدتها بود که ساعت به گردن باکی خیره میشد و جای مارکش رو اونجا تصور میکرد. روی امگاش خم شد و گردنش رو بوسید آروم دندونهاشو روی غده فرمون هاش گذاشت و فقط یه ضربه عمیق کافی بود تا هردو با ناله بلندی کام بشن و دندون های سم باکی رو مارک کنن.
•••••••••••••••••••

باکی چندبار پشت سرهم پلک زد. "اوه... هنوزم اینجایی" سم دستش رو دور کمر باکی محکم تر حلقه کرد "انتظار داشتی نباشم؟"
"حق اینکه پشیمون بشی رو داشتی"
"باک من مارکت کردم"
"میدونم ولی بازم میتونستی پیشمون بشی و بری"
قلب سم از درد مچاله شد.
"من مارکت کردم چون میخوام مال من باشی میخوام من هم مال تو باشم میخوام بزاری میتت باشم"
"ممنونم که توهم منو میخوای" باکی توی ذهن خودش ادامه داد «منی که شکسته و به هم ریختهم رو»
"چطور میتونم نخوام تو برای من بی نقصی باک"

Sign in to leave a review.