
ماموریت سطح اس
کاتانا، اوبیتو، رین و تیز بال دور هم توی پارک جمع شده بودن. اوبیتو دور هم جمعشون کرده بود تا ماموریت مهمی بهشون بده. اوبیتو نفسشو بیرون داد.
-خوب گوش کنین. این یه ماموریت مهم سطح اسه. این ماموریت فوق محرمانست و فقط یه بار میگمش.
کاتانا و رین و تیز بال حسابی حواسشونو جمع کرده بودن. آماده هر نوع ماموریتی بودن جز اونی که اوبیتو به زبون اورد.
-قراره زیر ماسک کاکاشی رو ببینیم!!
کاتانا و رین و تیز بال هر سه جا خوردن و همزمان حرف زدن.
-چی؟؟
اوبیتو لبخند زد.
-این ماموریت محرمانتونه.
کاتانا خواست بگه ما رو مسخره کردی که به چیزی توجه کرد. تا حالا قیافه کاکاشی رو ندیده بود. حتی وقتی که بوسیدش چشماش بسته بود. چشماشو تنگ کرد.
-جالب به نظر میاد.
-تیز بال هم توی فکر رفت.
-من هستم!!
رین هم آروم خندید.
-فکر خوبیه.
اوبیتو لبخند زد.
-پس تصویب شد!!
|چند دقیقه بعد|
کاتانا، کاکاشی، اوبیتو و رین توی ایچیراکو رامن بودن. کاکاشی به اوبیتو نگاه کرد.
-عجیبه که تو هممونو دعوت کردی.
اوبیتو خندید.
-چیز عجیبی درموردش وجود نداره. حالا بیاین شروع کنیم.
همه چاپ استیک های خودشونو برداشتن و شروع کردن اما زیر چشمی حواسشون به کاکاشی بود. کاکاشی آروم کاسه رامن رو بالا اورد.
-ایتاداکیماس.
دستش رو طرف ماسکش برد و داشت پایین می کشیدش که...
-کاتانا نه چان!!
ناروتو و ساسکه اومدن بین کاکاشی و بقیه قرار گرفتن. صدای اعتراض کاتانا و اوبیتو بالا رفت. هر دو با هم داد زدن.
-ناروتو!!
کاتانا ناروتو رو کنار زد ولی دیگه دیر شده بود. کاسه رامن کاکاشی خالی بود. توی ذهن هر سه شون یه چیز بود، "چقدر سریع"!!
|چند دقیقه بعد|
اوبیتو دست به سینه بود.
-نقشه اول با شکست مواجه شد. میریم سر نقشه دوم.
کاتانا سرشو تکون داد.
-آره. باید هر جور شده زیر ماسک کاکاشی رو ببینم.
همون لحظه صدای کسی اومد.
-دیدن زیر ماسک کاکاشی هاتاکه... ممکنه از جنگ سخت تر باشه.
هر سه برگشتن و یه مرد مو قهوه ای رو دیدن که یه دوربین عکاسی دستش بود. کاتانا اخم کمرنگی کرد.
-تو کی هستی؟؟
مرد به کاتانا نگاه کرد.
-سوکوئه عکاس.
تیز بال به کاتانا نگاه کرد.
-حرفامونو شنید.
اوبیتو اخم کرد.
-بکشیمش؟؟
سوکوئه خندید.
-نیازی به خشونت نیست. من اینجام تا کمکتون کنم.
کاتانا اخم کرد.
-و چرا باید کمکمون کنی؟؟
سوکوئه لبخند زد.
-فکر کن، کاکاشی بدون ماسک. میشه از عکسش کلی پول به جیب زد.
کاتانا یکم فکر کرد. دوست نداشت عکس کاکاشی پخش بشه و از طرفی هم خیلی دلش می خواست زیر ماسک کاکاشی رو ببینه. چشماشو تنگ کرد.
-قبوله!!
|چند دقیقه بعد|
اوبیتو و کاکاشی پیش هم نشسته بودن. اوبیتو دوتا ظرف دانگو سفارش داده بود. یکیش جلوی خودش بود و اون یکی جلوی کاکاشی. کاتانا و رین و تیز بال و سوکوئه پشت بوته ها بودن. سوکوئه دوربینشو تنظیم کرد. همون لحظه حرف زدن کاکاشی و اوبیتو تموم شد و کاکاشی دانگو رو بالا اورد تا بخوره. اوبیتو زیر چشمی بهش نگاه می کرد که یهو حس کرد می خواد عطسه کنه. چشماش بسته شد و عطسه کرد و وقتی چشماشو باز کرد سیخ دانگو خالی شده بود. لبخند زد. مشکلی نبود. یه دوربین مخفی داشتن.
|چند دقیقه بعد|
کاتانا و اوبیتو و رین و تیز بال داشتن به عکسی که سوکوئه با دوربین گرفته بود نگاه می کردن. توی عکس یه برگ بزرگ جلوی صورت کاکاشی بود و کل صورتش رو پوشونده بود. کاتانا پوکر به عکس نگاه می کرد.
-این یه شوخیه دیگه؟؟
اوبیتو نفسشو بیرون داد.
-من که میگم کار خداست.
کاتانا به اوبیتو نگاه کرد.
-با خشونت هم میشه حلش کرد.
تیز بال سرشو تکون داد.
-موافقم.
رین نگران شد.
-نه!! اینطوری نه!!
کاتانا به رین نگاه کرد و نفسشو بیرون داد.
-من تسلیمم.
اوبیتو هم نفسشو بیرون داد.
-منم همینطور.
رین آروم خندید.
-پس... ماموریت شکست خورد.
سوکوئه هم به هر سه تاشون نگاه کرد و آروم خندید.
-خوش گذشت. امیدوارم بازم همو ببینیم.
اینو گفت و آروم ازشون فاصله گرفت و شروع به راه رفتن کرد. اوبیتو و رین به رفتن سوکوئه نگاه کردن. کاتانا به تیز بال نگاه کرد و چیزی در گوشش گفت که چشمای تیز بال برق زد.
-باشه.
اینو گفت و پر زد و از روی شونه کاتانا سمت خونه پرواز کرد. کاتانا به اوبیتو و رین نگاه کرد.
-بعدا می بینمتون.
اینو گفت و از همون راهی که سوکوئه رفته بود راه افتاد. بعد چند دقیقه به سوکوئه رسید. صداش زد.
-سوکوئه؟؟
سوکوئه برگشت و به کاتانا نگاه کرد.
-چیزی شده؟؟
کاتانا بهش نگاه کرد.
-دنبالم بیا. باید یه چیزی بهت بگم.
سوکوئه تعجب کرد و دنبال کاتانا رفت. کاتانا سوکوئه رو برد پشت درخت ها و بین بوته ها و بعد ایستاد. رو کرد به سوکوئه و بهش لبخند زد. نگاهش شیطنت آمیز بود. آروم نزدیکش شد. سوکوئه جا خورده بود. آروم حرف زد.
-کاتانا؟؟
کاتانا کامل نزدیک سوکوئه شد و دستشو روی سینش گذاشت. سوکوئه دیگه قشنگ چشماش گشاد شد.
-داری چی کار...
حرفش با حرف کاتانا قطع شد.
-فکر کردی من نمی فهمم؟؟
کاتانا لبخند شیطونی زده بود که نشون از پیروزیش می داد.
-فکر کردی با یه کلاه گیس و لنز می تونی منو گول بزنی؟؟
سوکوئه جا خورد.
-چی داری میگی؟؟
کاتانا سریع دستشو برد بالا و موهای سوکوئه رو گرفت و کشید.
-تو سوکوئه نیستی!! تو...
ولی جملش با دیدن چهره سوکوئه قطع شد. درست حدس زده بود. اون کسی که خودشو سوکوئه معرفی کرده بود سوکوئه نبود. به چهرش نگاه کرد. به چهره کاکاشی!! چشماش گشاد شد. کلاه گیسی که توی دست کاتانا بود از شدت شوک افتاد زمین. به کاکاشی نگاه کرد با چشمای گشاد. هیچی نتونست بگه. زبونش بند اومده بود. کاکاشی... خیلی... جذاب بود!! زیباترین چهره ای که دیده بود الان رو به روش قرار داشت!! با دهن باز به کاکاشی نگاه می کرد. حتی فکرشم نمی کرد انقدر خوشگل باشه!! حس کرد دمای بدنش داره میره بالا. می دونست صورتش قرمز شده. ولی نمی تونست نگاهشو از صورت قشنگ کاکاشی بگیره. تا چند ثانیه بدون هیچ حرفی به هم خیره شده بودن. بالاخره کاتانا تونست نگاهشو از چهره کاکاشی بگیره. پشتش رو به کاکاشی کرد. صورتش کامل قرمز شده بود و فقط یه کلمه توی ذهنش تکرار میشد. "جذاب"!! اون دیگه چی بود؟؟ چجوری یه آدم می تونست انقدر بی نقص باشه؟؟ دستشو به یه درخت گرفت تا نیوفته. قشنگ حس می کرد قندش افتاده. کاکاشی نگران رفت جلو.
-کاتانا؟؟
کاتانا سرشو چرخوند و دوباره به کاکاشی نگاه کرد. چشماشو بست تا انقدر خیره به کاکاشی نگاه نکنه.
-خوبم.
کاکاشی وقتی دید کاتانا چشماشو بست تعجب کرد. بعد لبخند زد. دستای کاتانا رو گرفت و اورد بالا. کاتانا چشماشو باز کرد ولی همین که چشماش باز شد کاکاشی صورتشو اورد جلو و بوسیدش. چشماش گشاد شد. این دفعه کاکاشی داشت می بوسیدش. چشماش کم کم بسته شد و خودشم بوسیدش. قلبش تند میزد. بعد چند ثانیه کاکاشی آروم سرشو فاصله داد و از کاتانا جدا شد. کاتانا چشماشو باز کرد و به کاکاشی نگاه کرد. لبخند زد.
-بهت حق میدم که این چهره رو مخفی می کنی.
هر کسی لیاقت دیدن همچین چهره ای رو نداشت. کاکاشی آروم خندید.
-دیگه نمی تونم از تو مخفیش کنم.
کاتانا لبخند زد. سرشو برد جلو و پیشونی کاکاشی رو بوسید. بعد ازش جدا شد.
-تا کسی ندیدتت برو.
کاکاشی سرشو تکون داد و کلاه گیسش رو برداشت و سرش کرد و سریع از اونجا دور شد. کاتانا تا چند دقیقه همونجا بود و فکر می کرد. اعتراف می کرد، کاکاشی جذاب ترین پسری بود که تا حالا دیده بود. حس می کرد دوباره عاشقش شده...