نینجای سایه

Naruto
F/M
G
نینجای سایه
author
Summary
دختری به نام کاتانا که از بچگی در تاریکی بزرگ شده. مرگ رو با چشمای خودش دیده و طعم بدبختی رو چشیده. دختری که هرگز کودکی نکرد، رنگ آرامش رو ندید، با دوستاش بازی نکرد و هیچ وقت معنای واقعی عشق رو نفهمید. کسی که حتی از شیطان هم بی رحمتره. نینجای سایه...
All Chapters Forward

اولین دیدار با ناروتو

تیم هشت یعنی شینو، هیناتا، کیبا و آکامارو ماموریت داشتن تا نینجای سایه رو پیدا کنن. ماموریت جستجوشون از آخرین جایی که نینجای سایه دیده شد شروع میشه، یعنی جنگل بزرگی نزدیک کونوها که نینجای سایه شینوبی های دهکده صدا رو اونجا به قتل رسونده بود. تیم هشت به اونجا که رسیدن شروع به جستجو کردن. کیبا و آکامارو شروع کردن بو کشیدن، شینو حشراتش رو اون دور و بر فرستاد و هیناتا بیاکوگانش رو فعال کرد.
کیبا: چه بوی تندی داره! ولی خب اونقدرهام بد نیست.
شینو: چیزی پیدا نکردی هیناتا؟
کیبا: چرا فقط از هیناتا می پرسی؟ منم اینجا آدمما.
شینو: به خاطر اینکه هیناتا بیاکوگان داره و برای همین توی جستجو از همه ما بهتره.
هیناتا (با خجالت): ممنونم شینو کون.
[چند دقیقه بعد]
هیناتا: پیداش کردم! دویست متر جلوتره.
تیم هشت شروع به دوئیدن کردن تا به نینجای سایه رسیدن. نینجای سایه روی کنده درخت نشسته بود و پشتش به اونا بود و داشت با یه تیکه سنگ شمشیرش رو تیز می کرد. عقابش هم کنارش روی کنده نشسته بود. تیم هشت لای شاخه ها و بوته ها قایم شدن و می خواستن نقشه بکشن که...
نینجای سایه (بدون اینکه برگرده): می دونم اونجایین.
بعد از این حرف بلند شد و ایستاد. سنگ رو ول کرد و روشو به اونا کرد. شمشیرش رو به حالت تهاجمی توی دستش گرفت ولی تکون نخورد. عقابش هم از روی کنده بلند شد و روی شاخه درخت نزدیکش نشست. تیم هشت از اینکه اون انقدر زود متوجه حضورش شد تعجب کردن. به ناچار از پشت درخت ها بیرون اومدن.
کیبا: نینجای سایه دوتا راه داری، یک اینکه تسلیم شی و دو اینکه به زور تسلیمت کنیم.
شینو: تند نرو کیبا، به خاطر اینکه ما هنوز از قابلیت هاش خبر نداریم.
نینجای سایه: ولی من از قابلیت های شما خبر دارم. مطمئن باشین در حد من نیستین.
کیبا عصبانی شد. از اینکه کسی دست کمش بگیره به شدت بدش میومد.
کیبا (داد): چی گفتی؟ الان نشونت میدم! گاتسوگا!
کیبا و آکامارو روی هم می چرخن و به نینجای سایه حمله میکنن. نینجای سایه بدون کوچکترین زحمتی جاخالی میده بعد به سرعت به سمت کیبا و آکامارو میره و با دستش به گردن جفتشون محکم ضربه میزنه جوری که هردو بیهوش میشن.
هیناتا: کیبا کون!
شینو: کیبا!
شینو حشراتش رو از آستینش بیرون میده و با حشراتش حمله میکنه که عقاب نینجای سایه که تا الان روی شاخه درخت نشسته بود و فقط نگاه می کرد از روی شاخه بلند میشه. اندازه اون عقاب به اندازه یه طوطیه ولی وقتی بلند شد و یکم به هوا رفت یهو اندازش چند برابر شد طوری که با بال های باز اندازش به دو و نیم متر میرسید.
هیناتا: چطوری...
شینو: اون عقاب یه حیوون نینجاییه.
عقاب بال هاشو محکم رو به حشره های شینو باز و بسته کرد، درست مثل یه طوفان. حشره های شینو به عقب پرت شدن و نتونستن جلوتر بیان. عقاب داشت از عنصر باد استفاده میکرد! هیناتا جلوی نینجای سایه پرید.
هیناتا: شصت و چهار ضربه تریگرام!
هیناتا ضربه زدناشو به نینجای سایه شروع کرد. دو ضربه، چهار ضربه، هشت ضربه، شونزده ضربه، سی و دو ضربه، شصت و چهار ضربه! نینجای سایه به عقب پرت شد. خم شد و دستاش رو گذاشت روی دو زانوش. چند لحظه مکث کرد و بعد سرشو بالا اورد. یکم به نفس نفس افتاده بود ولی حالش خوب بود. سرشو اورد بالا انگار نه انگار که شصت و چهار تا ضربه خورده. هیناتا از این که نینجای سایه انقدر عادی رفتار کرد تعجب کرد. توقع داشت الان بیوفته زمین. در کمال تعجب نینجای سایه کاری کرد که هیناتا انتظارش رو نداشت.
نینجای سایه: کاتون! توپ های آتشین!
از دهن نینجای سایه آتیش بزرگی بیرون اومد که هیناتا جاخالیش داد.
هیناتا (با ناباوری): امکان نداره! من با شصت و چهار ضربه تریگرام راه های چاکراتو بستم!
نینجای سایه: من به این راحتیا از پا در نمیام.
نینجای سایه با شمشیر به هیناتا حمله کرد. شینو خواست بره کمک هیناتا که عقاب نینجای سایه بهش حمله کرد. با چنگالش زخم عمیقی روی بازوی شینو زد. شینو حشراتش رو سمتش فرستاد که دوباره با بال زدن های قبلی عقاب مواجه شد. مثل اینکه تنها راه مبارزه با اون عقاب تایجوتسو بود. تا خواست حمله کنه چیزی با شدت بهش برخورد کرد و به زمین انداختش. اون چیز بدن خسته و زخمی هیناتا بود!
شینو: هیناتا!
نینجای سایه بالای سر شینو اومد. خواست کاری کنه که عقابش پیش دستی کرد و با منقارش قفسه سینه شینو رو پاره کرد ولی نه اونقدر عمیق که بمیره، فقط در حدی که نتونه دنبالشون کنه.
نینجای سایه (رو به عقابش): بریم.
عقابش دوباره به اندازه یه طوطی شد و روی شونش نشست. کیبا، آکامارو و هیناتا بیهوش بودن و شینو هم نمیتونست از جاش بلند بشه. نینجای سایه برای آخرین بار بهشون نگاه کرد و بعد به سمت درخت ها رفت و ناپدید شد.
[روز بعد]
نور خورشید به پرهای قهوه ای متمایل به طلایی عقاب می تابید و باعث میشد پرهاش برق بزنن. عقاب توی هوا اوج گرفته بود و با دقت جنگلی که روش پرواز می کرد رو زیر نظر داشت. نینجای سایه روی شاخه یه درخت خوابیده بود که با صدای جیغ عقابش بلند شد. از شاخه پایین پرید و روی زمین فرود اومد. دست چپشو بالا برد تا عقابش بیاد روی دستش بشینه. عقاب به آرومی پایین اومد و روی دستش نشست.
نینجای سایه: چی شده؟
عقاب: سه نفرن. یه دختر، دوتا پسر.
نینجای سایه با دست راستش شمشیرش رو از غلاف در اورد.
نینجای سایه: هنوز نفهمیدن که در سطح من نیستن.
عقاب: به زودی می فهمن. (یکم مکث کرد) می خوای بکشیشون؟
نینجای سایه: قرار شد تا وقتی مجبور نشدم شینوبی های کونوها رو نکشم و فکرم نمیکنم مجبور بشم. اونا خیلی ضغیفن، حتی از چیزی که من فکر میکردمم ضعیفترن.
عقاب: حتی اون؟
نینجای سایه (تایید کرد): اره، حتی اون.
عقاب (به جلو نگاه کرد): اومدن.
نینجای سایه فقط شمشیرش رو به حالت تهاجمی توی دستش گرفت ولی چیزی نگفت و تکون نخورد. یهو سه نفر از بین درخت ها بیرون پریدن. ناروتو، ساکورا و سای.
ناروتو (با عصبانیت): هوی تو! تو همون نینجای سایه ای که هیناتا و کیبا و شینو رو زخمی کرد؟
نینجای سایه چیزی نگفت و فقط نگاهش کرد. عقابش از روی دستش پر زد و به هوا رفت.
ناروتو (داد): چرا حرف نمیزنی؟
نینجای سایه همچنان سکوت کرد. این سکوت از صدتا فحش برای ناروتو بدتر بود.
ساکورا: ناروتو بدون نقشه حمله نکنیا!
اما دیگه دیر بود. ناروتو یه بدل زده بود و حالا با راسنگان داشت به سمت نینجای سایه حرکت میکرد.
ناروتو (داد): راسنگان!
نینجای سایه خیلی راحت از راسنگان ناروتو جاخالی داد، دستشو گرفت و محکم پرتش کرد سمت یه درخت. تا روش رو به سمت ساکورا و سای برگردوند با پرنده جوهری سای رو به رو شد.
نینجای سایه: سویتون! دیوار آبی!
آب چشمه ای که کنارش بود بالا اومد و جلوی نینجای سایه قرار گرفت. پرنده سای به آب خورد و تبدیل به جوهر شد و روی زمین ریخت. نینجای سایه از پشت دیوار آبی بیرون پرید و به سمت سای حمله کرد. قبل از اینکه سای حرکتی بکنه دوتا دستاش رو از مچ گرفت و پیچوند.
سای (داد): آخخخ!
ساکورا (با نگرانی): سای!
نینجای سایه سای رو با لگد پرت کرد و به عقب پرید. ساکورا چاکراش رو توی مشتش جمع کرد و به نینجای سایه حمله کرد.
ساکورا (داد): شانارو!
نینجای سایه فقط با استفاده از یه دست مشت ساکورا رو گرفت و فقط کمی لیز خورد و عقب رفت.
ساکورا (با تعجب): چطور...
نینجای سایه با دسته شمشیر به شکم ساکورا ضربه زد و بعد سر ساکورا رو پایین اورد و با زانو محکم بهش ضربه زد و بعد ولش کرد. ساکورا همونجا بیهوش شد و زمین افتاد. ناروتو تازه از زمین بلند شده بود که این صحنه رو دید.
ناروتو (داد): ساکورا چان! (با دستاش علامت زد) کاگه بونشین نو جوتسو!
ناروتو با حدود ده تا بدل به نینجای سایه حمله کرد و نینجای سایه متقابلا ده تا بدل درست کرد و بهش حمله کرد. بعد از چند لحظه بدل های هر دو ناپدید شدن و الان فقط خود اصلیشون بودن. ناروتو دوباره یه بدل زد و راسنگان درست کرد.
ناروتو (داد): راسنگان!
نینجای سایه به طرف ناروتو حمله کرد، دستش رو بالا اورد و یه گوی آبی بزرگ توی دستش ظاهر شد؛ یه راسنگان غول پیکر!
ناروتو شوکه شد و چشماش تا ته باز شد. گاردش رو پایین اورد، دقیقا همون چیزی که نینجای سایه می خواست. نینجای سایه راسنگان غول پیکر رو به ناروتو زد و چندین متر پرتش کرد عقب. ناروتو به زمین افتاد و سعی داشت بلند شه که نینجای سایه بالای سرش اومد. چند ثانیه به چشمای ناروتو نگاه کرد.
نینجای سایه: تو جینچوریکی کیوبی هستی، ازت انتظار بیشتری داشتم.
ناروتو (تعجب کرد): تو از کجا میدونی؟ نکنه تو عضو آکاتسوکی هستی؟
نینجای سایه به رو به روش خیره شد. تو چشماش نفرت موج میزد.
نینجای سایه: نه، من کابوس آکاتسوکی هستم.
بعد از گفتن این حرف از کنار ناروتو رفت و داخل تاریکی جنگل ناپدید شد. عقابش دوباره از آسمون پایین اومد و روی شونش نشست.
عقاب: خیلی زود توانایی هاتو نشون دادی.
نینجای سایه: توانایی؟ اونا هنوز حتی یک درصد از قدرت منم ندیدن.
عقاب: درسته، ولی این راسنگانی که زدی اونا رو به شک میندازه.
نینجای سایه: نگران نباش تیز بال، اونا هیچ ایده ای درمورد من ندارن و نخواهند داشت. یادت نره من کی هستم. کسی که تو سایه به دنیا اومده، تو سایه زندگی میکنه و تو سایه میمیره، به خاطر همینه که لقب من نینجای سایست.

ادامه دارد...

Forward
Sign in to leave a review.