I'm not scared of my 🐱

Marvel Cinematic Universe The Falcon and the Winter Soldier (TV)
M/M
G
I'm not scared of my 🐱
All Chapters

I'm not scared of my 🐱 pt.2

توی راه اتاق سم تقریبا تمام وسایلو انداختن. باکی اجازه داد سم هدایتش کنه و در نهایت سم روی تخت دراز کشیده بود و باکی روش مشغول بوسیدن گردن و فکش بود. دیک باکی به شکم سم فشرده میشد و از روی لایه های لباسشون هم سم میتونست حس کنه باکی چقدر هارد شده. و خودش هم اونقدر هورنی شده بود که نمیتونست درست نفس بکشه. باکی کمرشو تاب داد و خودشو به سم کوبید "باک-" باکی ازش پرسید "میشه-؟" سم بلافاصله سرشو تکون داد "اره"

باکی اونقدری عقب کشید که بتونه تی شرتای هردوشونو در بیاره. و بعد اروم در حالی که نگاهش به چشمای سم بود تا مطمئن بشه مشکلی نداره جین و باکسرهای سم رو پایین کشید. سم بلافاصله زانوهاش رو به هم چسبوند ناگهان احساس اضطراب داشت ولی با این حال اینکه خودش کاملا لخت بود در حالی که باکی هنوز جینش تنش بود باعث میشد بدنش گر بگیره. باکی دستاش رو روی زانوهای سم گذاشت "سم, بیبی" و منتظر موند.

و سم حس کرد کمتر مضطربه که باکی قراره ببینش در واقع اینکه باکی قرار بود تمام بدنشو ببینه باعث شد بدنش از لذت بلرزه. نفس عمیقی کشید و اجازه داد باکی اروم پاهاش رو از هم باز کنه. نگاه باکی از چشمای سم پایین رفتن و به سینه ی سم که با نفس کشیدنش بالا پایین میشد رسید و لبشو گزید. چشماش پایین تر رفتن و به بین پاهای سم خیره شد. سم نمیدونست میتونه فقط با نگاه باکی اونقد ترن آن بشه. حس کرد پوسیش چند قطره کام دیگه بیرون ریخت. لبای باکی از هم باز شدن و چشماش شوکه و پر از ناباوری بودن با صدایی که از ته گلوش میومد نالید "اوه" که باعث شد سم هورنی تر و خیس تر بشه. "سم" باکی زبونشو روی لباش کشید "خیسه"

"آره زیاد اینجوری میکنه مخصوصا وقتی تو نزدیکمی. نمیدونم طبیعیه یا-" سم متوجه شد عقلشو به پوسیش باخته. باکی دوباره گفت "سم" صداش میلرزید و چشماش هنوزم با ناباوری و ستایش بین پاهای سم بودن "خیلی جذابه. تو خیلی جذابی. گاد تو بی نظیری" اوکی شاید باکیم عقلشوبه پوسی سم باخته بود. "میشه-؟" سم سرشو تکون داد

باکی دستاش رو از روی زانوهای سم به سمت روناش هول داد شستشو رو محکم توی پوستش فشار میاد و جلو تر میرفت. پاهای سم رو بیشتر از هم جدا کرد و نفس سم توی گلوش گیر کرد. میتونست سرمای هوا رو روی پوسیش که گرم و خیس شده بود حس کنه. باکی با شستاش اروم زیر پوسی سم رو نوازش کرد و همزمان بوتشو بین انگشتای دیگش فشار داد. انگشتاش خیلی به جایی که سم نیازشون داشت نزدیک بودن. سم باورش نمیشد ممکن باشه از اینم خیس تر بشه ولی مطمئن بود پوسیش داره کام بیشتر تولید میکنه. باکی دستاش رو بالا و بالا تر برد اونقدر که تمام لبه های پوسی سم رو دست کشیده بود.

سم رو همونجوری نگهش داشت در حالی که پوسی سم داشت از نیاز به لمس شدن درد میگرفت و بیشتر و بیشتر خیس میشد. باکی فقط دستشو اطرافش میشکید و به بین پاهای سم خیره شده بود. روی لبهاش زبون کشید و سم سعی کرد باسنشو بالا پایین کنه اما باکی خیلی محکم سر جاش نگه ش داشته بود. "میشه لمسش کنم؟" سم نالید "آره"

باکی بیشتر از اون صبر نکرد. انگشت دست معمولیش رو بالا برد و سطحی روی کلیت سم کشید و اروم فشارش داد. سم ناله ای که بیشتر شبیه جیغ بود سر داد و سرشو عقب پرت کرد. باکی انگشتش رو برداشت و بین لباش گذاشت و اروم توی دهنش کشیدش چشماش با لذت روی هم افتادن. این بار نوبت سم بود که با ناباوری به باکی نگاه کنه.

باکی دست های سم رو گرفت و کشیدشون تا روی رون هاش بزارشون. "خودتو برام باز نگه دار بیبی" چند بار دیگه شستش رو نرم و سطحی روی کلیت سم کشید. چشمای سم محکم روی هم فشرده شده بودن و مدام با صداهای کوچیک "اوه" طور ناله میکرد. شوکه شده بود. میدونست پوسی ها میتونن خیلی لذت بخش باشن. قبلا دیده بود چطور پارتنراش از لمس شدن پوسیشون لذت میبرن ولی نمیدونست. نمیدونست تمام حواسش متمرکز میشه روی گرمای بین پاهاش نمیدونست کلیتش با هر لمس باکی درشت تر میشه و نمیدونست پوسیش از نیاز به لمس شدن یه درد عجیب میگیره. سم با تمام وجودش اینو میخواست. چرا این همه صبر کرده بود؟ چرا شبانه روز مشغول همین کار نبودن؟ باکی کلیت سم رو بین انگشتاش گرفت و فشار داد و باعث شد همه فکرای سم از سرش بپرن.

"خدای من" باکی اهی از توی سینه ش کشید و دوباره کلیت سم رو بین انگشتاش فشار داد "ببین چقدر پف کرده. خیلی نیاز داری این پوسی شیرینو برات لمس کنم اینطور نیست سوییت هارت؟ اون همه کام خیسو گرم که میخوان بیان بیرون- فاک" و شروع کرده به بازی با کلیت سم. اول سحطی بهش ضربه زد و بعدش بین انگشتاش چرخوندش اطرفاشو لمس کرد و دوباره فشارش داد. سم تصمیم گرفت این بهترین چیزیه که توی زندگیش حس کرده. تا اینکه باکی انگشت دست فلزیش رو بیرون ورودیش گذاشت و اروم فشار داد. داخلش نکرد فقط اطرافشو نوازش کرد و انگشتشو دورش چرخوند. بین ای

ن و انگشت دیگه ش که تند تند داشت به کلیت سم ضربه میزد و بعد میکشیدش سم متوجه شد فشاری که زیر شکمش در حال جمع شدن معنیش چیه.

ناله های "اوه" طور سم به "آه" های کشیده و بلند تبدیل شدن و شروع کردن به تکون دادن پایین تنش. همه چیز خیلی داغو خیس بود و باسن سم تقریبا داشت روی تخت بالا و پایین میشد سم میتونست اورگاسمشو که نزدیکو نزدیک تر میشد حس کنه. هیچ چیزی به جز دستای باکی روی پوسیش حس نمیکرد فقط اون و فقط لذتی که نفساشو بند اورده بود. باکی اروم کلیت سم رو چرخوند و همزمان فقط یکم سر انگشتش رو وارد سم کرد و همین کافی بود. سم فریاد کشید و بیرون ریختن کامش رو حس کرد.

میتونست صدای ناله ها و پریز های باکی رو بشنوه ولی همه صداها خیلی دور به نظر میرسیدن. تنها چیزی که حس میکرد فشرده شدن دیواره های پوسیش دور هیچ چیز بود. سم پلکاشو از هم باز کرد و با باکی مواجه شد که جینش رو تا زانوهاش پایین کشیده بود و در حالی که به پوسی سم خیره شده بود جرک آف میکرد. فقط چند ثانیه طول کشید تا باکی سرشو عقب بندازه و سم روی شکمش کام باکی رو حس کنه.

سم پاهاش رو محکم به هم چسبوند تا شاید لرزششون متوقف بشه. ولی جونی توشون نمونده بود پاهاش دو طرف باکی دراز کرد. باکی با عجله لخت شد و دوباره بین پاهای سم دراز کشید بالاشون داد و از هم بازشون کرد و اونقدر به خوردن پوسی سم ادامه داد که اورگاسم بعدیش رو با جیغ بیرون کشید. بعد از اون سم باکی رو روی لبه تخت نشوند و اجازه داد باکی بلوجابش رو تبدیل به فیس فاکینگ بکنه.

بعد از اون شب هر اخر هفته شون رو توی تخت سم یا باکی میگذروندن (مگر اینکه توی ماموریت بودن در اون صورت توی کابین پشتی) سم برای دستا و انگشتای باکی نمیتونست صبر کنه. اون دیگه از پوسیش نمیترسید. دیوونش بود. دیوونه جوری بود که باکی پاهاشو از هم باز میکرد کلیتش رو اونقدر بازی میداد که ناله های سم بلند بشن و بعدش زبونشو دور ورودیش میکشید و واردش میکرد. دیوونه جوری بود که باکی خیلی ناگهانی توی اشپزخونه از پشت بغلش میکرد دستش فلزیش رو روی کمر سم میزاشت و دست دیگش رو از جلوی باکسرای سم داخل میکرد و اونقدر باهاش بازی میکرد که انگشتاش با کام سم پوشونده بشن. و خب شاید سم تنها کسی نبود که دیوونه پوسیش بود.

باکی عاشق این بود که روزش رو با خوردن پوسی سم شروع کنه اغلب همینجوری سم رو بیدار میکرد و دویدن های صبحگاهی سم دیگه یه ساعت دیرتر شروع میشدن ولی اینجوری نبود که سم اعتراضی داشته باشه. هرچند یه روز سم قبل از اینکه باکی بیدار بشه اروم از تخت بیرون خزید و رفت تا بدوئه. اون روز صبح باکی با لبای آویزون و قیافه گرفته بلافاصله بعد از اینکه از دوش برگشت روی میز غذا خوری نشوندش شلوارکش رو از پاش در اورد و تلافی کاری که صبح نتونسته بود انجام بده رو در اورده بود. اون روز اولین باری بود که باکی پوسی سم رو با انگشتاش از هم باز کرد. تا قبل اون همه چیز رو بیرون نگه میداشتن(وقتی باکی گفته بود آروم انگار واقعا منظورش آروم بود) ولی بعد از اون برنامه روی میز غذا خوری سم اونقدر ترن آن شده بود که هیچ راهی نداشت انگشتای باکی رو دوباره داخل خودش نخواد.
سم حتی شروع کرد به تحقیق و تصمیم گرفت این مسئله رو با یه دکتر در میون بزاره تا از سلامتیش مطمئن بشه. هرچند این مسئله چیزی نبود که پیش هر دکتری بتونه راجبش حرف بزنه پس با دکتر چو تماس گرفت و به ازمایشگاهش رفت. دکتر بهش اعلام کرد که یه پوسی کاملا سالم داره که به رحمی متصل نیست. وقتی از این مطمئن شد سم شروع کرد به گشتن راجب بهترین راه های فینگرینگ. وقتی سم وبسایتی که پیدا کرده بود رو به باکی نشون داده بود باکی اونقدر بهش برخورد که سم رو روی پاهاش کشوند و انگشتاش رو اول اروم و عمیق و بعد از کام کردنش سریع و محکم داخل سم کرده بود. سم اونقدر محکم کام شد که مطمئن بود چند ثانیه از هوش رفته.وقتی چشماش رو دوباره باز کرد باکی با پوزخندی از خود راضی داشت به کاری که با سم کرده بود نگاه میکرد. سم باید اعتراف میکرد شاید باکی در نهایت واقعا نیازی به اون وبسایت نداشته.

شبی که بالاخره انجامش دادن بعد از یه روز تمرین طولانی خسته شده بودن. موقع خوردن غذای بیرون بر موزیک گذاشته بودن و بعدتر متوجه شدن اونقدر خسته نیستن که نتونن لخت شن و توی اغوش هم فرو برن. نوراتاق کم بود و صدای محو موزیک تا توی اتاق میرسید. باکی به پشت دراز کشیده بود و سم روش نشسته بود و پاهاش رو دو طرف پهلوهای باکی گذاشته بود. دیک باکی اونقدر هارد شده بود که تا روی شکمش بالا اومده بود هردوشون به پوسی سم زل زده بودن که روی طول دیک باکی کشیده میشد و ردی از خیسی به جا میزاشت. دیک باکی حتی بیشتر هم هارد شده بود و سم نمیتونست دست از خیره شدن بهش برداره. به سرش که داشت پری کام ترشح میکرد و با کام سم قاطی میشد. سم زاویه کمرشو عوض کرد و سر دیک باکیو به ورودیش فشار داد.

باکی به کمر سم چنگ زد و

از بین دوندنای چفت شدش نالید "سم" سم نمیدونست این یه هشداره یا یه التماس ولی هرچیزی که بود سم میخواستش "آره باک" سعی کرد نفس بگیره "آره زود باش" و اون تمام چیزی بود که باکی نیاز داشت بشنوه. سم رو چرخوند و نیم ساعت بعد چهارتا انگشت ویبرانیومی داخل سم میکوبیدن. سم لبشو محکم گزید و به دیک باکی نگاه کرد میتونست قسم بخوره دیک باکی ضربان میزنه. و واقعا خوب به نظر میرسید. اگه پوسی سم برای وارد کردنش به خودش اونقدر هیجان نداش سم باکی رو عقب هول میداد و لباشو دورش میپیچید. سم نمیدونست یه دیک میتونه به معنی واقعی کلمه بتونه آب دهنشو راه بندازه و خوشمزه به نظر بیاد تا اینکه با باکی آشنا شد

"باکی" زیر لبی دوباره صدا کرد "هی باکی" باکی به پوسی سمو جوری که انگشتاش هر بار داخلش فرو میرفتن خیره شده بود. سرشو بالا اورد و با صورتی که از کام سم برق میزد نگاهش کرد "هاه؟" سم زبونی روی لبهاش کشید "آم- به نظرت جا میشه؟"  باکی اروم کمر سم رو نوازش کرد " هرجوری که تو بخوای بیبی" سم سری تکون داد "باش. پس فک کنم آماده م" باکی به ارومی انگشتاش رو بیرون کشید. جاش رو ببین پاهای سم درست کرد و مچ سم رو گرفت. روی هرکدوموشون بوسه خیسی گذاشت و رو روی شونه هاش گذاشتشون.

باکی خودشو روی وردوی خیس ونبض دار سم تنظیم کرد و خودشو داخل کرد. سم نفس بریده ای کشید و سرشو عقب پرت کرد. سم میتونست حس کنه باکی داره میلرزه. مشخص بود چقدر داره خودشو کنترل میکنه که بلافاصله داخل سم نکوبه. سم به چشماش باکی نگاه کرد و اروم سر تکون داد. باکی زانوهاش رو جاوتر اورد و بیشتر از اون وقتو تلف نکرد. خودشو اروم وارد سم کرد.

سم نالید و سعی کرد پاهاشو بیشتر باز کنه رو به سقف گفت "اوه خدای من" میتونست حس کنه چطور باکی وارد جاهای جدیدی ازش میشه. چطور دیک بزرگش پوسیشو مجبور میکنه جا براش باز کنه. میتونست حس کنه چطور پوسیش کام بیشتری تولید میکنه و باکی رو داخل میکشه. پهلوهای باکی به رونای سم فشرده شده بودن. باکی میتونست ضربان و فشرده شدن پوسی سم رو حس کنه

از بین دندونای روی هم فشردش نالید " فاک سم- سم داری فشارم میدی" سم با ناله بلندی جوابشو داد و کمرشو بالا و پایین داد. باکی نفسشو صدا دار بیرون داد و به پایین تنه سم خیره شد. پوسی خیس و ملتهب سم دور دیکش رو با کام خیس کرده بود و تماشای فرو رفتنش عقل از سرش میپروند پشت سر هم زیر لب تکرار میکرد "فاک" چیزی که از پوسی سم بیشتر ترن آنش میکرد چهره سم بود چشماش روی شکم و دیک باکی قفل بودن لبای پف کرده ش از هم فاصله گرفته بودن و ناله های دیوونه کننده ای ازشون بیرون می اومد باکی روی سم خم شدن و لب هاشو با تشنگی بوسید زبونشو داخل دهنش فرو برد و با زبون سم بازی کرد انگار که کلیتش باشه لب های سم رو گاز گرفت و همزمان چنان محکم داخل پوسی سم کوبید که تخت صدا داد و صدای دیوونه کننده ای از برخورد شکمش با خیسی داغ پوسی سم به وجود اومد ناله و جیغ سم توی دهنش خفه شد و باکی با ولع بیشتری بوسیدش "همینه بیب. همینه" عقب کشید و شروع کرد با ریتم کردن سم اونقدر که تمام بدن سم از لذت به لرزه افتاد باکی انگشت هاشو توی گردی نرم و ترن آن کننده سم فشار داد و بعدش آروم با سوراخش بازی کرد سم فریادی کشید که نزدیک بود باکی باهاش کام بشه. باکی محکم و بی وقفه داخلش میکوبید و سم صداهایی ناله میکرد که تا اخر عمرش قرار بود انکارشون کنه ولی عاشق هر لحظه ش بود. باکی تمام دیکش رو بیرون میکشید و دوباره داخل میکوبید صداهایی که توی برخورد بدناشون به هم میساخت خیس و درتی بودن. باکی انگشت اشاره و وسطش رو روی لب های سم گذاشت و سم با ولع شروع با ساک زندشون کرد انگار که دیک باکی توی دهنش باشه چشمای باکی از شدت لذت به عقب برگشتن و با هر ضربه توی سم آه میکشید وقتی ریتم به فاک دادن پوسی سم دستش اومد انگشتاش رو بیرون کشید و شروع کرد به بازی کردن با سوراخ بوت سم سم دوباره فریاد کشید و باکی به کمر سم چنگ انداخت تا خودشو کنترل کنه و سم حتی بیشتر دتی ناله کرد انگار که کمرش نقطه حساسی باشه باکی خم شد و کمر سم رو با زبونش لیس زد و گزید سم به گریه افتاد و به باکی التماس میکرد "بیشتر بیشتر فاک واینستا آههه فاک باکی" باکی چنان کمر سم رو گزید که مطمئن بود جاش کبود میشه وهمزمان یه انگشتش رو داخلش فرو کرد و به نظر می اومد بت همون فرو رفتن انگشت اول پروستات سم رو پیدا کرده چون با هشدار باکی رو صدا کرد "باکی" تنها ری اکشن باکی این بود که محکم تر داخلش کوبید و به گفتن حرفای درتیش ادامه داد. سم با فریاد بلندی کام شد و باکی حتی در طول اورگاسمشم به کردنش ادامه داد تا وقتی که خودش هم با فریادی که با مال سم مچ بود کام شد.

بعد از اون اون دوتا مثل حیوونا توی فصل جفت گیری رفتار کردن.پایان.

Sign in to leave a review.